بَدرالدین (نورالدین) هِلالی جَغتائی اَستَرآبادی یکی از شاعران پارسیگوی سده ۹ خورشیدی بود.
برجستهترین اثر او مثنوی شاه و درویش (شاه و گدا) است که به زبان آلمانی نیز ترجمه شدهاست. اهمیت هلالی به خاطر غزلهای لطیف و پرمضمون و خوش آهنگ اوست که مجموع آن نزدیک به ۲۸۰۰ بیت است. قصیدههای هلالی کمارزش هستند که یکی از آنها را در ستایش عبیدالله خان ازبک سردوه است که گویا از ترس بوده است.
وی اهل استرآباد (گرگان کنونی) و بزرگشدهٔ این شهر بود و در نوجوانی به هرات رفت. نیاکان هلالی اصالتاً از ترکمنهای جغتائی بودند که به گرگان هجرت کرده بودند.
هلالی از پرورشیافتگان امیر علیشیر نوایی و از همنشینان سلطان حسین بایقرا تیموری بود. پس از سرودن مثنوی شاه و درویش، بدیعالزمان پسر سلطان حسین میرزا، غلامبچهای زیبا را که هلالی طلب کردهبود به عنوان انعام به وی داد.
هلالی استرآبادی شیعه بوده است، اما در تشیع متعصب نبوده و در درگیریهای معمول میان سنی و شیعه در آن زمان دخالت نمیکرده است و همین باعث شده تا پیروان هر کدام از این مذاهب، او را بر مذهب دیگر بدانند.
عبیدالله خان ازبک شیبانی پس از اشغال هرات، نخست هلالی را همراه خود کرد اما بعد برخی از اشعار دیگر را به آگاهی عبید خان رساندند، مانند:
گه در پی آزار دل و جــــــان باشــــی
گاهی ز پی غارت ایمــــــان باشــــی
با این همه دعوی مسلمانی چیست
کافر باشم گر تو مســــلمان باشـــی
و بعد او را به جرم شیعه بودن و در پی تحریک رشکمندان، شکنجه داد و مأمورانش هلالی را با سری شکسته و خونآلود در چهارسوق هرات کشتند. شاعری به نام مهری به دیدار هلالی آمد و این بیت را برای او خواند:
این قطره خون چیست به روی تو هلالی
گویا که خون از غصه به روی تو دویدست
نظرات شما عزیزان:
|